عنوان : مانستر
نویسنده : نائوکی اوراساوا
جمعاً 18 جلد مانگا از سال 1994 توسط ویز مدیا در دنیا منتشر شد
ویز مدیا یک نسخه 9 جلدی تحت عنوان Perfect Edition نیز در سال 2014 نیز منتشر کرد.
محتوا : جنگ، خودکشی، قتل، محتوای صریح، سوء استفاده فیزیکی و جنسی، آدم ربایی، برهنگی، آتش زدن گاز، اقدام به خودکشی، خشونت گرافیکی
مانگا مانستر
بررسی مانگا مانستر
بعد از دو بار تموم کردن مانگا، من هنوز نمیتونم این مانگا رو هضم کنم. احتمالاً بیشتر من در مورد داستان به عنوان یک کل صحبت می کنم تا بررسی متمرکز بر این جلد.
رتبه بندی از نظر من: 5 میلیارد ستاره برای کل سری مانگا
یوهان در مانگا مانستر
یک داستان ترسناک روانشناختی که حول محور قهرمانی میچرخد که معتقد بود همه انسانها برابر هستند و شخصیت مقابلی که برعکس آن را باور دارد (من نمیتوانم آن را به دلیل خطر اسپویل بیشتر بگویم). این مانگا خوب و بد را در ترازو اندازه میگیرد. اما مرز بین این دو در بیشتر مواقع مبهم است. بیان اینکه چرا این مانگا اینقدر خوب است سخت است، اما به نظر من همه چیز بهخاطر شخصیتهاست. زیرا هر یک از باورها و اصول آنها بازتاب طبیعت غریزی انسانیست.
خلاصه داستان مانگا مانستر
دکتر کنزو تنما (یک جراح مغز و اعصاب باهوش) یک پسر جوان به نام یوهان لیبرت را که از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت، جراحی کرد. تنما دستور مدیر را برای انجام عمل جراحی بر روی شهرداری که دیرتر از پسر به آنجا آمده بود رد کرد، زیرا او احساس مسئولیت میکند که پسر را نجات دهد زیرا پسر علی رغم فشارهایی که به او وارد میشود، اول رسیده است.
با این حال، به زودی مدیران بیمارستان و 2 پزشک دیگر با سم کشته شدند و سپس قتل های حل نشده زیادی در طول 10 سال رخ داد. تنما در قاب یک قاتل قرار گرفت و معلوم شد پسری که او نجات داده است قاتل قتلها است. تنما سپس تصمیم گرفت که او را متوقف کند و برای انجام این کار، به قصد کشتن یوهان را میکند.
خط داستان مانگا مانستر
این مانگا به خودی خود بسیارهیجان انگیز است. کل مفهوم یک هیولا این احساس است که او میخواهد بیمارانش را نجات دهد بدون توجه به اینکه چه کسی را نجات دهد. تنها انگیزه یا اقدام او نجات پسر بود اما نمیدانست که به جای یک پسر معمولی یک هیولا را نجات داده است.
این یک سفر را آغاز میکند زیرا او سعی دارد مسیر یوهان را دنبال کند و او را قبل از وقوع قتل بیشتر پیدا کند. مسیری که او طی میکند او را به ملاقات با مردمان مختلف در سراسر آلمان هدایت میکند و این برخوردها باعث ایجاد رابطه میشود و چیزی که باعث می شود داستان بسیار عمیق تر از شکار معمولی یک قاتل باشد.
سفری که تنما طی می کند پر از لحظات مختلف بود. از پزشکان روستای کوچک تا جنگ جانبازان در یک جنگ یتیم. شما جای شخصیتها احساس میکنید و در مورد آنها یاد میگیرید. موضوعات بسیاری در این مجموعه به ویژه در مورد پیامدهای جنگ، سیاست بیمارستان، تبعیض علیه نژادها، نابرابری اشاره شده است.
معرفی دو شخصیت اصلی مانگا مانستر
دکتر تنما
این مرد برای همیشه قهرمان محبوب من و کسی است که به هر قیمتی از او دفاع خواهم کرد. تنها چیزی که میخواهم این است که هر زمان که او در مانگا ظاهر شد، او را در آغوش بگیرم. مثل اینکه به او تسکین بدهم.
تنما فردی عادل است که به بیمارانش اهمیت میدهد، نامزدش را دوست دارد، در کارش به عنوان یک پزشک بسیار فداکار است. از بسیاری از شخصیتهایی که او را وادار به انجام کارهایشان کردهاند متنفر بود و نامزدی که آشکارا قدر او را نمیدانست.
میتوانستید ببینید که او به آرامی در موقعیت استرسزا از هم میپاشد. اما او اجازه نداد که روی او تأثیر بگذارد. و زمانی که متوجه شد فردی که نجات داده یک قاتل زنجیرهای است، کاملاً از هم پاشید. این افشاگری او را به لبه پرتاب کرد و اعتقاد اخلاقی او به فنا میرود زیرا فکر می کند تنها راه پایان دادن به آن این است که خود شخص را بکشد.
دکتر تنما
به نوعی، او از کسی که فکر میکند همه زندگیها برابر است خارج شد و تبدیل به کسی شد که احساس میکند وظیفه اوست که یوهان را از بکشد. در طول سفر، او با افراد مختلفی آشنا شد و مهم نیست که دیگران چقدر سعی می کنند او را از برنامه خارج کنند، عزم او هرگز متزلزل نمیشود.
اما از خودگذشتگی خودش همیشه وقتی با افرادی که ملاقات میکند می درخشد. او تأثیر زیادی بر همه کسانی که ملاقات کرد بر جای گذاشت و اینها همان چیزی است که من در مورد او دوست دارم. من همیشه از او الگو میگرفتم و مانند دیگر شخصیتها احساس میکردم که او نباید قتل را انجام دهد، زیرا او را میشکند.
یوهان لیبرت
بهترین. شرور. همیشه. دوره. این مرد می تواند شما را با دستکاری، فقط با بازی با ذهن شما بکشد. یوهان لیبرت یک مغز متفکر، یک قاتل بی رحم و یک هیولا است. او همین است.
با این حال، یوهان به جای یک آنتاگونیست یک بعدی، پازلی است که شکستن آن سخت است. داستانهای تاریک زیادی در مورد او وجود دارد و شما با خواندن مانگا در مورد آن خواهید فهمید اما بدانید که یوهان یک آنتاگونیست بسیار پیچیده است. او جذاب، خوش قیافه و برای دیگران خوشایند است زیرا راه او برای جذب دیگران است. افرادی که او را می شناسند مجذوب او میشوند اما در عین حال به طور عجیبی نیز به ندرت او را به خاطر میسپارند.
یوهان لیبرت
چیزی در راه او وجود دارد که می تواند دیگران را کنترل کند و آنها را وادار به انجام کاری کند که او می خواهد. او مرموز و بسیار خوش ساخت است که مقایسه او با دیگران را دشوار میکند. دیدن او به عنوان یک شخصیت مسحورکننده بود. او تنما را نجات دهنده خود میداند و همچنین تنما را به حد خود رساند او را به اطراف تعقیب کرد. یوهان همیشه یک قدم جلوتر است، گویی هر حرکتی را پیش بینی میکند.
این همه چیزی بود که میتونستم راجب به این مانگا بگم.
امیدوارم لذت برده باشید